1357/11/21 :دستیابی مردم به اسلحه خانه نیروی هوایی و شدت یافتن درگیری مسلحانه مردم و نظامیان انتشار متن فتوای امام مبنی بر باطل بودن قسم وفاداری ارتشیان به شاه ،اعلام منع عبور و مرور از ساعت 4:30 عصر توسط ارتش شاه ،انتشار حکم امام درباره ماندن مردم به خیابانها ،پیوستن نیروی هوایی و دریایی به مردم ساعت 10 صبح اسلحهخانهی نیروی هوایی به همت مردم و کمک همافران فتح شد. امام حدود ساعت 30/10 شب به مدرسه رفاه تشریف آوردند و از فردا هجوم مردم به مدارس رفاه و علوی برای دیدن امام شروع شد. مدرسه رفاه طوری نبود که بتوان در آن جا زمینه دیدار عمومی را ترتیب داد، بنابراین مدرسه علوی را برای دیدارهای عمومی مردم برگزیدیم، به خصوص که مدرسه علوی دو مجموعه بود و یک در ورودی از خیابان ایران داشت و یک در خروجی به طرف مدرسه رفاه و به همین دلیل مردم به راحتی می توانستند از یک در وارد شوند و امام را زیارت کنند و از در خروجی خارج شوند تا دسته دیگر بیایند. بنا به این شرایط، امام را در دفتر مدرسه علوی مستقر کردیم. این دفتر سر سرایی داشت که امام به آن جا می آمد و به ابراز احساسات مردم پاسخ می گفت و اگر سخنرانی داشت، سخنرانی می کرد و دوباره به دفتر باز می گشت.
منبع: خاطرات محسن رفیق دوست - مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 148 تا 150 1357/11/20 : اعلام سیاستها و وظایف دولت موقت توسط مهندس بازرگان ،درگیری شدید میان همافران و دانشجویان نیروی هوایی با افراد گارد جاویدان پس از خبر ساعت 20، تصاویری از دوران اقامت امام خمینی در پاریس از شبکه سراسری تلویزیون پخش شد. همزمان با پخش تصویر امام خمینی، همافران نیروی هوایی در پادگان، فریاد «اللهاکبر» سر دادند. شعار همافران در حمایت از امام خمینی باعث خشم افسران و کارکنان ضد اطلاعات نیروی هوایی شد. اخطارهای تند آنان به همافران، به درگیری و تیراندازی و ورود گارد شاهنشاهی منجر شد. با بالا گرفتن درگیری، مردم برای کمک به همافران ارتش وارد پادگان شدند اما لولهی مسلسل گارد شاه به سمت مردم چرخید و آنها را هدف گلوله قرار داد. درگیری تا صبح ادامه داشت... بسم الله الرحمن الرحیم روح الله الموسوی الخمینی - 23/5/67 1357/11/19 :رژه عده زیادی از همافران و پرسنل نیروی هوایی در مقابل امام خمینی (ره ) بختیار دستور تیراندازی به سمت مردم را میدهد. در بعضی از نقاط کشور به سمت مردم تیراندازی میشود. عدهی زیادی از همافران و افراد نیروی هوایی، با لباسهای نظامی و در میان شادی و حیرت مردم به اقامتگاه امام رفتند. امام خمینی در این دیدار، خطاب به همافران فرمودند: تجمع طرفداران بختیار در ورزشگاه امجدیه (شهید شیرودی )،آغاز بکار کانال تلویزیونی انقلاب امام خمینی فرمان دادهاند نام اشخاصی که به نوعی به کشور و مردم خیانت کردهاند افشا شود. با تلاش مردم و متخصصین، فرستندهای سیار در مدرسهی علوی راهاندازی میشود. اینجا تهران، کانال انقلاب! تظاهرات گسترده به حمایت از بازرگان در سطح کشور ،حذف سوگند وفاداری به شاه از مراسم قسم سربازی ،خروج ژنرال هایزر از ایران مردم در خیابانها و در حمایت از دولت بازرگان تظاهرات میکنند. شعارها علیه بختیار است، مردم بختیار را نمیخواهند. بختیار سعی دارد به مردم بفهماند در انجام وعدههای خود کوشاست. انتخاب مهندس مهدی بازرگان به نخست وزیری موقت از سوی امام خمینی (ره) دهها خبرنگار داخلی و خارجی، گروههای مختلف مردم و جمعی از نزدیکان امام در سالن مدرسهی علوی اجتماع کردهاند. آیتالله هاشمی رفسنجانی حکم نخستوزیری مهندس مهدی بازرگان را قرائت میکند. در حالی که مردم هر لحظه به پیروزی نزدیکشان امیدوارتر میشوند، جمعی از تیمساران ارتش در حال فراهم کردن مقدمات اجرای طرحی با حمایت مستقیم آمریکا برای دستگیری امام و کشتن مردم هستند. الله اکبر... مرگ بر شاه... درود بر خمینی 33 سال پیش روی تمام دیوارهای شهر... نه! تنها شهر من نه... روی دیوار همه شهرها این شعارها به چشم می خورد. هفت ماه از انتخابات می گذشت، محرم آغاز شد، دیوارها سیاه پوش شدند. هیأت ها و تکیه ها بر پا شدند، شهر پر شد از صدای نوحه و پارچه های مشکی. خون مردم به جوش آمد، این آخرین اخطار بود، تاریخ دوباره تکرار شد. همه آمده بودند؛ پیر و جوان، کودک و نوزاد، دانشجو و دانش آموز، نسل سومی ها و جانباز و ...
1357/11/15 : اعتصاب کارکنان نخست وزیری، بازداشت بسیاری از وزراء و کارمندان عالی رتبه دولت به جرم فساد مالی و سوءاستفاده از بیت المال توسط دولت بختیار بختیار تمام پایگاههایش را از دست داده و همچنان با انجام مصاحبههای مختلف سعی در به رخ کشیدن قدرت خود دارد. محورهای مورد تاکید و تهدید او در مصاحبهها اینها هستند: امام در پاسخ تهدیدهای دولت فرمودند: «من باید نصیحت کنم که دولت غاصب کاری نکند که مجبور شویم مردم را به جهاد دعوت کنیم. ما از ارتش میخواهیم هر چه زودتر به ملت متصل شوند. آنها فرزندان ما هستند. ما به آنها محبت داریم...»
ساعاتی بعد کلانتریهای 9، 10، 11، 12، 16، 26 و کلانتری نارمک به دست مردم افتاد.
مردم تانکها و نفربرها را به خیابانها آوردند و به یکدیگر روحیه میدهند. فرمانداری نظامی که دستپاچه شدهاست، در آخرین اعلامیهاش که بارها از رادیو پخش شد، ساعت منع عبور و مرور را چهار و نیم عصر اعلام کرد.
امام خمینی در پاسخ به دستور فرمانداری پیامی به این شرح صادر فرمودند: «اعلامیه امروز حکومت نظامی، خدعه و خلاف شرع است؛ مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نکنند، برادران و خواهران عزیزم، هراسی به خود راه ندهید که به خواست خداوند تعالی، حق پیروز است.»
مردم خیابانها را ترک نکردند.
یکی از مسائلی که در این دیدارها مشکل آفرین بود نداشتن انتظامات از میان خانم ها بود. بعضی از روزها در اثر فشار، برخی از خانم ها زیر دست پا می ماندند و غش می کردند. مثلا روز اول دویست و چند نفر از خانم ها غش کردند و روز دوم این تعداد به چهارصد نفر رسید و روز سوم حدود 817 نفر از خانم ها غش کردند و چون انتظامات از آقایان بود مشکل محرم و نامحرم پیش می آمد. این مشکل را با بعضی از اعضای شورای انقلاب در میان گذاشتیم که از جمله آن ها شهید مفتح بود. از ایشان خواستیم تا با امام مطرح کند که خانم ها به دیدار معظم له نیایند، ولی وقتی این پیشنهاد به امام داده شده بود امام فرموده بود: شما فکر می کنید اعلامیه های من یا سخنرانی ها شما شاه را بیرون کرد؟ شاه را همین بانوان محترمه بیرون کردند. شماها بروید و وسیله رفاه و آسایش آن ها را فراهم سازید.
وقتی که این فرمان امام صادر شد، قرار گذاشتیم تا از میان خود خانم ها انتظامات تشکیل شود تا کمتر مشکل محرمی و نامحرمی پیش بیاید، بنابراین دست به کار شدیم و یک روز بعد یعنی 16 بهمن انتظامات خانم ها تشکیل شد.
محضر مقدس رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خمینی- روحی فداه- سلام علیکم.
از آنجا که مایل نیستم در این شرایط حساس وقت شریف را تصدیع نمایم بدون مقدمه سخنانم را آغاز می کنم...
من مادر یک شهید به نام سید علی اصغر کیا از خیل عظیم شهیدان اسلام عزیز هستم. خود در اوایل زندگی بر اثر حادثه ای همسر عزیز خود را که از سادات بود از دست دادم و با چهار فرزند به یادگار از آن مرحوم مانده زندگی را ادامه دادم و یکی از آنها را در جنگ تحمیلی تقدیم اسلام و آن حضرت نمودم و اکنون نیز آماده انجام تکلیف می باشم ...
اماما، پیام پر از درد و محنت شما در پذیرش قطعنامه 598 آسایش را از روح و جسم ملت ایران و مستضعفان جهان بویژه خانواده شهیدان گرفت و مطمئن باشید که آنها هم همان گونه که فرمودید آن را مانند جرعه زهری نوشیدند ولی تحمل هر چیزی برای رضای خدا و مصلحت اسلام عزیز گواراست ..
دشمنان قسم خورده اسلام عزم خود را جزم نموده اند که دین مقدس اسلام را منهدم و نابود نمایند و این را از اجداد و پیشینیان پلید خود به ارث برده اند. اما زهی خیال باطل. خدایا تو شاهد باش که ما هم با تأسی به پیشوایان بزرگمان همچون ابراهیم و محمد و علی و زهرا و فرزندان معصومشان- صلوات الله علیهم اجمعین- و با تقلید از مرجع و ملجأ عظیم الشأن انقلاب عزم خود را جزم نموده ایم که تا آخرین نفر و آخرین نفس با اهداف نامبارک آنها مبارزه کنیم. اماما، راهپیمایی روز عید غدیر ثابت کرد که مردم شریف ایران مرگ را تحمل می کنند ولی ننگ خواری و ذلت در مقابل دشمنان اسلام را نه. آنها با این حضور نشان دادند که همواره گوش به فرمان رهبر الهی خود هستند و این اطاعت را به حکم آیه شریفه (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول) تکلیف شرعی خود می دانند ...
اماما، مبادا که شرایط روز دامان کبریایی شما را غبارآلود و دل مبارکتان را رنجور نموده باشد. ما به شما اطمینان می دهیم که با اشک چشمانمان دامان و دلتان را شستشو و با خونمان نهری و با اجسادمان سدی در مقابل دشمنان اسلام ایجاد خواهیم کرد که در آن غرق و زمینگیر شوند ..
اماما، اینجانب هدیه ای ناقابل را که ذخیره نموده و دهها فکر و خیال برای مصرف آن جهت رفاه خود و فرزندانم داشتم به منظور رفع نیاز جبهه های جنگ تقدیم می نمایم و همچنین نذر نموده ام که حقوق شش ماه خود را تقدیم نمایم. لذا اکنون هدیه مذکور (یک قطعه دستبند طلا) را به همراه مبلغ سی هزار ریال (حقوق یک ماه) تقدیم و بقیه را نیز تحویل خواهم داد.
ان شاء الله ..
در خاتمه آرزوی دعای خیر و تقاضای عاجزانه دارم که با دستخط مبارک (ولو کوتاه) جواب نامه را مرقوم فرمایید. از خداوند تبارک و تعالی به همراه همه مستضعفان و مسلمین و شیعیان طول عمر آن حضرت را با سلامت کامل خواهانم ...
حاجیه شمسی نورانی، از طلاب علوم دینیه و از خدمتگزاران امداد امام خمینی کاشان، والده شهید سید علی اصغر کیا. والسلام علیکم و رحمه الله.
نامه [به خانم شمسی نورانی(تشکر از هدیه ارسالی)]
بسمه تعالی
فرزند عزیزم، خانم حاجیه شمسی نورانی.
نامه پر احساس شما را خواندم. از شما و افرادی مانند شما نمی دانم چگونه باید قدردانی کرد. من که در مقابل این همه محبت و صفا غیر از تشکر و دعا کاری نمی توانم انجام دهم...
دستبندت را برایت می فرستم تا از جانب من هدیه ای باشد برای تو و معادل آن را با نذر حقوق شش ماهه ات را من خود به جبهه می فرستم. از قول من به فرزندان عزیزت، این عزیزان ملت شریف ایران، سلام گرمم را برسان. خدا یار و نگهدارت باد .
«همانطور که گفتید تا حالا در اطاعت طاغوت بودید، حال به قرآن پیوستید. قرآن حافظ شماست. امیدوارم با کمک شما بتوانیم در اینجا حکومت اسلامی را برقرار کنیم.»
به همین منظور در جلسهی مجلس حضور مییابد و نمایندگان در حضور بختیار طرحهای انحلال ساواک و دستگیری نخستوزیران و وزیران دولت از سال 1341 تا آن سال که متهم به سوء استفاده از قدرت بودند را تصویب میکنند.
اعضای شورای انقلاب، آیتالله دکتر بهشتی، آیتالله مطهری و مهندس بازرگان با تماسهای مداوم با فرماندهان ارتش سعی میکنند ارتش را بدون خونریزی، متحد ملت کنند. مردم با گل و اشک و شعار به استقبال ارتشیان میروند.
شعارهایی که همه از یک خواسته بزرگ و جدی خبر می داد.
شعارهایی که حق و باطل را می شد کاملاً از آنها تشخیص داد.
معلوم بود که مردم به تنگ آمده بودند، دیگر دولت شاهنشاهی را نمی خواستند... شهر پر بود از صدای تیر و تکبیر و رگبار ... شهر پر بود از جوانان پر شور انقلابی، حتی صدای گریه های کودکان درون گهواره همانند صدای تکبیر مردم شهر را پر کرده بود. آن روزها ساواک بود و ناخن های کشیده شده، خون بود و سیلی، زجر بود و کابل های تلفن و برق، زنان بودند و مردان، اعلامیه ها بودند و نوارهای سخنرانی، مساجد بودند و زیر زمین هایی که در آن کار تبلیغ انجام می شد، امام بود و دل های عاشق امام، کفن پوشان بودند و رگبار گلوله و ترور، شاه بود و سیاهی، طاغوت بود و ظلمت...
شاه رفت ... امام آمد.. همه خوشحال بودند... شعارها عوض شدند... چهره شهر تغییر کرد...
امام آمد... دیو چو بیرون رود فرشته در آید... شاه فراری شده ...
رنگ و بوی شهر نشان از رضایت داشت، نشان از شوق وصال یار...
اما چه کسی فکر می کرد این شادی ها دیر پا نباشد... دیوار نوشته ها رنگ و بوی جدیدی گرفت... بوی جنگ... بوی خون ... بوی جهاد...
مرگ بر صدام... درود بر اسلام... سلام بر رزمندگان اسلام.
دوباره کشوری تحت حمایت آمریکا چشم به خاک وطن دوخته بود.
جنگ آغاز شد... خاک بود و خون، تانک بود و مسلسل، پیر بود و جوان، دانش آموز و پزشک، پدر و فرزند، رزمنده و دلگرمی حضور امام، عامل شیمیایی بود و تاول، خرمشهر بود و خونین شهر، چمران بود و همت، زین الدین بود و علم الهدی و ...
هشت سال گذشت، رزمندگان با دلگرمی و پیروی از فرامین امام به مقاومت ادامه دادند، خاک جنوب پر شد از خون های پاک، غرب پر شده بود از خون های ریخته شده در غربت غرب.
دشمنان دیگر تاب جنگ نداشتند... نمی خواستند اعتراف کنند که شکست خورده اند... قطع نامه را تنظیم کردند... قطع نامه امضا شد...
صدای آژیر حمله هوایی تبدیل شد به مارش پیروزی... رزمندگانی که مانده بودند ... حالا رزمندگان مانده بودند و افسوس جاماندن از یاران شهیدشان... دیگر حالی برای بازگشت نداشتند... چیزی در دل ها شان سنگینی می کرد... دل شان برای سنگر، شب های عملیات، خاک و لباس ها ی خاکی شان و ... تنگ می شد.
بازگشتند تا امام را یاری کنند، تا ثابت کنند پیر جماران را تنها نمی گذارند. آمدند تا جای یاران سفر کرده و پرستوهای دربند اسارت را پرکنند.
عده ای مشغول تحصیل شدند و سنگر دانشگاه ها را حفظ کردند، عده ای دست به کار شدند و آستین ها را بالا زدند تا دوباره درخت انقلاب ایران را محافظت کنند.
تشییع پیکر شهدا بود و اعلامیه ها... مراسم ها بود و خانواده شهدا... و...
روزها از پی هم گذشت و گذشت...
یک سال گذشت... دیوارها سیاه پوش شد... خیل جمعیت بود که به سمت بهشت زهرا حرکت می کرد... امام رفته بود... ملت ایران پدری دلسوز را از دست داده بود... کمرها خم شد... عده ای روی دست ها به سمت بیمارستان ها و آمبولانس ها حرکت داده می شدند.
شهر آرام آرام بود، جز صدای قرآن صدایی به گوش نمی رسید... عزای ملی بود... امام فقط امام نبود بلکه پدری بود که جای خالیش را کسی نمی توانست باور کند.
پس از امام چه می شد؟؟؟ فکرها پر بود از سوالات متعدد!!! حاج احمد آقا ؟؟؟ آیت الله خامنه ای ؟؟؟
امام با دلی آرام و قلبی مطمئن به سوی معبود خود شتافته بود.
معرفی آیت الله خامنه ای به عنوان رهبر دل های مردم را آرام و قلب ها را مطمئن کرد.
وصیت نامه امام توسط سیدعلی خامنه ای قرائت شد... موج اشک بود که در برابر هر جمله سرازیر می شد.
باورش سخت بود امامی که همه به امید حضور او زندگی می کردند، دیگر در بین ما نبود...
آن روزها دیگر کسی توان صحبت نداشت فقط اشک بود و اشک...
همه چیز به رویه خود بازگشته بود، اوضاع همانند قبل شده بود با این تفاوت که امام در بین مردم نبود، گاهی صدای انفجار مهیب، گاهی صدای تیر و ترور شخصیتی محبوب.
رهبر انقلاب همانند پدری مهربان دست نوازشش بر سر ملت است، او شاگرد درس مکتب روح الله است و همچو روح الله جامعه و مردم را آگاه می کند، بیانات و رهنمودهایش همانند آب روی آتش دل را آرام می کند.
گهگاهی که با روی دادن حادثه ای سیاسی و اجتماعی تشنجی در جامعه رخ می دهد سید علی رهنمودهایش را همانند پدری مهربان به مردم و مسئولان هدیه می دهد...
سال ها از پی هم گذشت و گذشت
روز قدس ها... دهه فجرها... انتخابات ها و ...
مردی ساده از جنس مردم،گام در مسیری یاری رسانی به کشور و رهبری نهاد، شعارش این بود پاک باش و خدمت گزار...
همانگونه هم بود... چهار سال با کسب موفقیت ها و برگ های برنده گذشت، به دستاوردهایی رسیدیم که در دوره های قبل دست یابی به آنها را مشکل می دانستند.
دوباره انتخابات برگزار شد... دوباره حضور حماسی مردم... دوباره برگه های رأی... دوباره انگشتان جوهری... دوباره شوق رأی اولی ها و ... دوباره حسد و بخل آمریکا و کشورهای دست نشانده.
رنگ و بوی شهر عوض شد... دیوارها پر شده بود از رنگ، رنگی که رنگ نبود نماد بغض و کینه بود، شعارها تغییر کرده بود... بغض مردم شکسته بود... دیگر به تنگ آمده بودند.
شهر پر بود از بوی فتنه ای طراحی شده... بوی خیانت... بوی حسد ... شیشه ها بود که می شکست... سطل های زباله بود که می سوخت... خانه ها و مغازه ها بود که در آتش می سوخت و تخریب می شد...اموال بیت المال بود که از بین می رفت... دل ها بود که می شکست و می سوخت.
عاشورا آمد، هر کس در گوشه ای مشغول بود، عده ای در مساجد، عده ای در هیأت ها و ...
خوب که دقت می کردی این آرامشی بود قبل از توفان، توفانی طرح ریزی شده، توفانی که همه چیز را بر هم زد.
این بار شعارشان بویی دیگر داشت متفاوت با همه شعارها ، این بار نه به عکس رهبر نه به دولت بلکه به کسی اهانت شد که امام زمان نیز در غم او خون گریه می کرد، اهانت به حسین (ع) و اصل ولایت فقیه دیگر قابل تحمل نبود.
شعارها همه یکی بود، هیچ کس نمی توانست گناه اهانت به امام حسین (ع) و ولایت را نادیده بگیرد.
خیابان ها پر شد از جمعیت، صدای «الله اکبر» ، «حزب فقط حزب علی (ع)، رهبر فقط سید علی» ، «حسین حسین شعار ما است شهادت افتخار ما است» و ... تمام شهر را پر کرده بود، عده ای کفن پوش آمده بودند همانند سال 42 و حماسه کفن پوشان ورامین، هدف ها یکی بود و همه خواهان یک چیز بودند؛ « عدم دخالت آمریکا در امور کشور و مجازات آشوبگران عاشورا و افراد پشت پرده».
انقلاب 88 تصویری بود از انقلاب 57. آن روز امام بود و عشق به امام و امروز نایبش حضرت آیت الله خامنه ای و عاشقان او، آن روز دشمن آمریکا بود و امروز نیز دشمن آمریکا؛ آمریکایی که به گفته امام (ره) هیچ غلطی نمی تواند بکند.
منبع: روزنامه صبح صادق
- به آیتالله خمینی اجازه تشکیل دولت موقت را نمیدهم.
- کسانی را که جنگ داخلی راه بیندازند اعدام میکنم.
- تمام نظرات امام خمینی را در لباس قانون تحقق میبخشم.
امام همچنین در سخنرانیها و دیدارهایشان با مردم اصول سیاستهایشان را اینگونه بیان فرمودند: «تمام اتباع خارجی در ایران به صورت آزاد زندگی خواهند کرد. ما برای اقلیتهای مذهبی احترام قائل هستیم. نظر من راجع به رادیو و تلویزیون و مطبوعات این است که در خدمت ملت باشند. دولتها حق هیچ نظارت ندارند...»
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |