راهپیمایی یکی از مهمترین اصول عملیات نظامی است و ما در انقلاب خوب با آن آشنا شدهایم. آنگاه که از میدان امام حسین تا میدان آزادی راهپیمایی میکردیم و شعار مرگ بر شاه سر میدادیم. حالا هم باید همان راهپیمایی را ادامه دهیم تا به مقصد برسیم. این راه بسیار طولانی است و باید از قدس هم بگذریم و به آن سوی زمین برویم. راه برویم و استقامت کنیم. راه برویم و شعار بدهیم. حرکت کنیم و مشت هایمان گره کرده باشد. پا بر زمین بکوبیم و رجز بخوانیم. این راهی است که پیشینیان هم آن را پیمودهاند و حالا ما با برطرف کردن تمام نقصها باید تا آخر آن را برویم. توقف جایز نیست، ولی میتوان چند لحظهای استراحت کرد، آن هم برای اینکه آنهایی که عقب ماندهاند به ما برسند و دمی بیاساییم. ولی اینجا توقفگاه اصلی نیست. باید رفت؛ هدف جلوتر است. بالاتر است. حرکت زندگی است و سکون مرگ. امام گفت برو، رفتیم. فرمانده میگوید برو، میرویم. گویی میخواهند ما را از حرکت بازدارند. حتی گاهی اوقات نزدیکترین همراهان در رفتن اخلال میکنند. کفشها و پوتینها بهانه میگیرند. زمین ناهموار سنگ میاندازد. سردی و گرمی هوا هم بیتأثیر نیست. عجیب است پاها هم کوتاهی میکنند. ولی باید رفت. راه نیز بیخطر نیست. بعضی بهانهها را باید نادیده گرفت. خوش خط و خالاند. انسان وسوسه میشود. اگر در راهپیمایی خستگی نبود، همه میآمدند. اگر حمل تجهیزات و سلاح و پوتین سنگین و تحمل خستگی و کوفتگی آسان بود، همه رزمنده میشدند. پس باید طاقت آورد. برو؛ ذکر هم بگو. ایاک نستعین. خدا را بخوان........اینجا قدمگاه فرشتگان است کربلایی دیگر که عاشورا با هزاران ورق و تصویر تکرار شده است اینجا خاکش آدم را زمین گیر میکند بار اول که بیایی دیگر دلت هوایی میشود برای بار دوم و سوم .....بار اول همه جا برایت تازگی دارد با کنجکاوی دنبال آنچه شنیده ای همه صحنه ها را در قاب چشمان ،دوربین و موبایل ثبت میکنی شاید اصلا آن لحظه ها درک نکنی کجا آمده ای و قرار است بار چه رسالتی را بدوش بکشی وقتی هم به خانه برمیگردی هم شاید یادت برود و این مناظر برایت مثل یه اردوی تفریحی بوده باشد اما آنهایی که اهل دلند میفهمند من چه میگویم آنها همان کسانی هستند که وقتی سال بعد دوباره کاروانهای راهیان نور از مدارس و دانشگاهها گرفته تا مساجد و پایگاههای محل راهی جنوب و غرب میشوند دلشان هوایی میشود یاد خاطره ها میکنند و برای تجدید پیمان با شهدا به هر دری میزنند تا از کاروانها جا نمونند...بعضی ها مثل من دنبال یه گمشده اند یا واصه گمشده درون خود و پیدا کردن اون فطرت پاک داتیشون کنار خاکریزها با شهدا و خدای خودشون خلوت میکنن یا دنبال رد و نشونی از عزیزی که سالها منتظرشن هر سال مشتاقتر از سال قبل با پای برهنه نه با قدمهای دلشون راهی میشن و نگاهشون به هر سنگر و خاکریز و معبر که میفته دلشون میلرزه که نکنه گمشده من همین گوشه ها یه جایی زیر همین خاکه نکنه همینجاییکه ایستادم محل شهادت عزیزم باشه.نکنه همینجا بود یعنی میشه همینجا همین گوشه کنارا یه نشونه ازش ببینم خدایا کاری کن امسال دست خالی برنگردم....... آره بازم بهمن اومده و دل من هوایی شده پر پر میزنه تا لحظه رفتن کی میاد .دعا کنید امسال منم دست پر گردم ....
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |