سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سردار بی سنگر

طلائیه محل شهادت سردار خیبر شهید همت، برادران باکری و قطع شدن دست شهید خرازی است و عملیاتهای مهم بدر و خیبر در آن واقع شد اولین خاکی بود که عراق گرفت و آخرین خاکی بود که ول کرد!

قدم به قدم خاک طلائیه خون شهیدی ریخته شده و تو نمیتوانی جایی قدم بگذاری و با اطمینان بگویی اینجا کسی شهید نشده! پس خلع نعلین میکنی و پابرهنه بر خاک مقدسی قدم مینهی که فقط ملائکه می دانند آنجا شهیدان با خدا چه سودایی کردند...

طلائیه چه حس غریبی داری... دلم برایت تنگ می شود...

طلائیه!
با من سخن بگو و پرده از رازی بردار که سالها تو و خدای تو شاهد آن بوده اید.
طلائیه!
چقدر غمگینی. آن روز سرافراز و امروز سر به زیرانداخته ای. با کسی سخن نمی گویی و سکوت پیشه کرده ای. اما سکوت تو بالاترین فریاد است و خفتگان را بیدار می کند و بیداری را در رگهای انسانهای به ظاهر زنده می ریزد. اینجا همه از سکوت تو می گویند و من از سکونتی که در تو یافته ام و تا امروز چقدر از تو و نفس های طیبه ات، از تو و از رازهای سر به مهرت، از تو و مردان بی ادعایت که مس وجود را به طلای ناب شهادت معامله کردند، دور بوده ام. چه احساس حقیری است در من که توان شنیدن قصه های پرغصه ات را ندارم.
طلائیه!
می گویند، اینجا جایی است که شهیدان حسین وار جنگیده اند و من از بدو ورود به خاک پاکت، تشنگی را در تو دیده ام و انتظار اهالی خیام را به نظاره نشسته ام اینجا، چقدر بوی حنجره های سوخته می آید و چقدر دستها تشنه وفایند.
طلائیه!
من در این سرزمین حتی به قمقمه های عطشان سلام می دهم و سراغ عباس های تشنه لب را از آنان می گیرم . مگر می توان سالک عاشورا بود و تشنگی را فراموش کرد و از کنار حلق های شعله ور بی تفاوت گذشت.
طلائیه!
من با تمام وجود در تو جاری می شوم تا در میان نیزارها و نیزه شکسته ها، سرهای ستاره گون برادرانم را به دامن گیرم و برایشان از زخم بگویم، از اسارت، از تنهایی، از غربت، از…

طلائیه!
از فراز همه روزهایی که بر تو گذشت بر من ببار و تشنگی این دل در کویر مانده را فرونشان. می خواهم در تو جاری شوم، می خواهم رمز شکفتن و پرواز را از تو بیاموزم و بدانم بر شانه های زخمی تو چه دلهایی که آشیان نکرده اند.
طلائیه!
می گویند «همت» از همین نقطه آسمانی شده است، عاشقی که در پی لیلای شهادت در بیابانهای زخم خورده طلائیه مجنون شد. من امروز آمده ام ردپای او را تا افق های بی نهایت و در امتداد عشق جست وجو کنم. اینجا عطر او لحظه ها را پرکرده است و دستهایش هنوز مهربانی را منتشر می کند.
طلائیه!
من از سکوت راز آلودت درسها آموخته ام! با من سخن بگو!!!

 



نوشته شده در چهارشنبه 90/12/24ساعت 11:0 عصر توسط رز سفید نظرات ( ) |

اگر حاجی فیروز و سالی یه روزه پس چرا این روز حتما باید نزدیک عید باشد و چرا نباید برای یک روز سال هم که شده من و  تو حاجی فیروز محله خود شویم ؟! زندگی ماشینی باعث شده که ما شوخ بودن و شاد بودن را از یاد ببریم و فقط ایام خاصی را برای شاد بودن کنار بگذاریم و در این ایام خاص فقط به تعداد معدودی از آدمها اجازه میدهیم شاد باشند و شادی کنند و حاجی فیروز یکی از آن آدمهاست که حق دارد خود را به هر شکلی که دوست دارد درآورد و هر رقصی را که دلش میخواهد در وسط میدان انجام دهد و هر چه میخواهد بگوید.اما حقیقت این است که در هر روز زندگی مان منو تو میتوانیم یک حاجی فیروز شویم و فارغ از همه آدم های جدی و سخت گیر و سخت کوشی که در اطراف پرسه میزنند شادی کنیم و شادی بیافرینیم. از این به بعد هر وقت حاجی فیروزی دیدی که بر ساز خود میکوبد و آواز می خواند بلافاصله این جمله را بخاطر بیاور که :" تو هم میتوانی در هر روز غمگین زندگیت نقش حاجی فیروز را به عهده بگیری و شادی کنی"

 


نوشته شده در یکشنبه 90/12/21ساعت 10:31 عصر توسط رز سفید نظرات ( ) |


 

آیا می دانید اینجا کجاست ؟

کدوم نقطه از این جهان پهناوره ؟ کجای این کره خاکی قرارداره ؟ 

آیا می دانید نام این سرزمین چیست ؟ اینجا جائی است که خوبان این سرزمین در آن

آرمیده اند !

اینجا همانجائیه که حسینیان زمان توسط یزیدیان زمانه سر بریده شدند و در خون پاکشان

غلطیدند !

اینجا نخل ها بی سر می رویند چونکه یاران حسین شهید را در این زمین سربریدند !

آب اینجا رنگ دیگری دارد ، آب اینجا آبی نیست چونکه با سرخی خون شهیدان در

آمیخته است!

رودهای اینجا خروش دیگری دارند زیرا خروش و فریاد دلیرمردانی را به چشم دیده اند

که با صلابتشان دشمن زبون را به خاک مذلت نشاندند !

خاک اینجا بوی دیگری دارد چون که با عطر خون شهیدان عجین گشته است !

خاک اینجا نه تنها بوی دیگری دارد بلکه رنگ دیگری هم دارد چون با سرخی خون

عزیزانمان لاله گون شده است !


هوای اینجا ، هوای دیگری است چون زمانی نفس بچه هایی در اینجا جاری بود که مال

این دنیا نبودند و نشان از دنیای دیگری داشتند و لحظه لحظه وجودشان و نفسشان مملو

از عشق به خدا بود و همین فضا ، هوای این خاک را اسیر خویش کرده است !


اینجا جایی است که روزی مردانی بزرگ قدم برآن نهاده و از این زمین به ملکوت پیوسته اند

ما خاکیان را تنها رها کردند و رفتند .این زمین در سینه خود رازها دارد از راز و نیاز

زاهدان شب ، از آنهایی که بی ادعا آمدند وبی ادعا هم رفتند و جز عشق ومحبت در

دلهاشان چیزدیگری نبود عشق به خدا ومحبت اهل بیت (ع) .


این سرزمین سینه ای به اندازه این دنیا دارد چونکه راز دار بچه هایی است که هر یک به

اندازه این دنیا بزرگ بودند .

و بزرگوارانه بار سفر را بستند و به سرای باقی شتافتند تا نزد پروردگارشان روزی بخورند

و درجوار رحمت حق آرامش یابند .

این سرزمین به خود می بالد چرا که روزی بزرگانی پا بر روی آن گذاشتند که مردان ِ مرد

بودند!

اینجا سرزمین شیران و دلیران است !

اینجا خود ،کربلا است و هر روز آن عاشورا !

اینجا قطعه ای از بهشت است !

اینجا شلمچه است !

شلمچه و رمضان !

شلمچه و کربلای پنج !

شلمچه و بیت المقدس هفت !

شلمچه و کانال ماهی !

شلمچه و دوعیجی !

شلمچه و میدان مین !

شلمچه و نهر عرایض !

شلمچه و خاکریزهای نونی !

شلمچه و سه راهی شهادت !

شلمچه و رد قناسه بین دو ابرو !

شلمچه و سیم خاردار !

شلمچه و سنگر های کمین !

شلمچه و حاج حسین خرازی !

شلمچه و حاج احمد کاظمی !

شلمچه و شهیـــدان شـاهـد ! 

شلمچه و یک دنیا دلدادگی !

شلمچه و پرواز تا بی نهایت !

شلمچه و یک دنیا عاشقی !

شلمچه و یک دنیا مظلومیت !

شلمچه و گمـنـامـــی !

شلمچه و بــوی کــربــلا !

شلمچه و سرهای از تن جدا !


شلمچه و شلمچه و  شلمچه و ...

                   اینجا شلمچه است...سجادگاه ملائک

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/12/17ساعت 9:48 عصر توسط رز سفید نظرات ( ) |

روز مشارکت در تعیین سرنوشت اجتماعی، یعنی روز دوازدهم اسفند در پیش است. مجلس شورای اسلامی، خانه ملت و در رأس امور است. در این انتخابات شرکت می کنیم، چون از یک طرف شرکت در انتخابات برای تعیین مسئولان و نمایندگان، حق هر شهروند ایرانی بوده و از طرف دیگر برای استفاده از این حق دارای تکلیف هستیم و نمی توانیم در قبال آن بی تفاوت باشیم. حال که باید از این حق براساس تکلیف استفاده کنیم، باید به این نکته توجه داشته باشیم که این تکلیف و وظیفه را باید درست انجام دهیم. یک انسان مسلمان که همواره بر اساس تکلیف عمل می کند، در قبال آنچه انجام می دهد مسئولیت دارد. بنابراین باید در انتخابات با بررسی، به افراد دارای شرایط رأی دهیم که تکلیف خودمان را به خوبی انجام داده باشیم. این افراد را بر اساس چه ملاک ها و معیارهایی انتخاب کنیم؟
برای پاسخ به این سوال باید توجه کنیم که در مقطع کنونی به چه مجلسی نیاز داریم؟ مجلس نهم، باید مجلس تراز نظام اسلامی در دهه چهارم انقلاب، یعنی دهه پیشرفت و عدالت باشد. مجلس نهم باید مجلس کارآمد و پیش برنده انقلاب و نظام اسلامی باشد. مجلس نهم باید با درک درست از شرایط کشور، تحولات منطقه و به ویژه بیداری اسلامی و همچنین مسائل جهانی و بین المللی، به وظایف و نقش های خود به عنوان قوه مقننه، واقف باشد و به صورت صحیح و بهنگام عمل کند. مجلس نهم باید با حساسیت به توطئه های استکبار نگریسته و برای مقابله و خنثی سازی این توطئه ها اقدامات لازم را به عمل آورد. مجلس نهم باید برای حل مشکلات مردم در حوزه های گوناگون نسبت به وضع قوانین لازم یا اصلاح قوانین موجود با سرعت اقدام کرده و بر حسن اجرای این قوانین بر اساس شأن نظارتی مجلس، نظارت کند. مجلس نهم باید در قبال توطئه ها و فتنه انگیزی های فتنه گران و منحرفان داخلی، اقدام انقلابی کند. برای داشتن چنین مجلسی باید با دقت بالا، از میان تمام کسانی که داوطلب امر نمایندگی شده و در مورد تأیید شورای محترم نگهبان قرار گرفته اند، به افرادی رأی دهیم که بر اساس ملاک ها و معیارهای زیر بهترین ها باشند. بدیهی است که این انتخاب را می توان همان انتخاب اصلح دانست؛ انتخابی که نمایندگانش:
1- مردمی باشند، مجلس خانه مردم است و باید نمایندگان مردم از جنس مردم باشند. کسانی که خود را از توده های مردم جدا می دانند و دارای روحیه خودبرتربینی، کاخ نشینی و اشرافی گری هستند، نمی توانند به فکر مردم باشند.
2- انقلابی باشند. مجلس شورای اسلامی باید پیش برنده انقلاب و نظام اسلامی باشد. نماینده مجلس باید دارای روحیه انقلابی بوده و به انقلاب اسلامی و آرمان های الهی امام راحل(ره) و اهداف والای جمهوری اسلامی معتقد باشد. کسانی که دارای روحیه محافظه کاری باشند، نمی توانند انقلابی عمل کنند.
3- ولایتمدار باشند. مجلس شورای اسلامی باید تقویت کننده جبهه ولایت باشد. نماینده باید معتقد به ولایت مطلقه فقیه و تابع ولی فقیه زمان حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مدظله العالی) باشد. کسانی که کلام رهبری را فصل الخطاب ندانند نمی توانند ولایتمدار باشند.
4- استکبارستیز باشند. مجلس شورای اسلامی باید تقویت کننده جبهه انقلاب و نظام اسلامی در برابر استکبار جهانی و نظام سلطه باشد. نماینده باید دارای روحیه ضداستکباری باشد و همواره خود را در صحنه و خط مقدم مبارزه با آمریکا، رژیم صهیونیستی و دیگر کشورهای سلطه گری ببیند که با انقلاب و جمهوری اسلامی در ستیزند.
5- متقی و پرهیزکار باشند. مجلس شورای اسلامی باید نماد تقوای جمعی باشد. نماینده مجلس باید متقی و پرهیزکار بوده و در گفتار و رفتار پایبند به اخلاق اسلامی باشد. از دروغ، تهمت و افترا پرهیز کند و در همه کارها خدا را در نظر بگیرد.
6- مقابل فتنه و منحرفان باشند. مجلس شورای اسلامی باید نسبت به فتنه و انحراف موضعی قاطع و شفاف داشته باشد. نماینده مجلس باید در قبال جریان فتنه گر و عوامل اصلی فتنه از یک سو و در قبال باند انحرافی و افراد آن از سوی دیگر، دارای موضعی شفاف، صریح و قاطع باشد.
7- وابسته به کانون های قدرت و ثروت نباشند. مجلس شورای اسلامی باید در قبال فسادهای گوناگون موضعی قاطع داشته باشد و پرچمدار مبارزه با مفاسد باشد. نماینده مجلس نباید به کانون های قدرت و ثروت وابسته باشد. وابستگی نماینده به کانون های قدرت و ثروت، دست و پای او را در مبارزه با مفاسد می بندد.
8- بصیر و آگاه باشند. مجلس شورای اسلامی باید با اشراف بر مسائل ایران و جهان در هر مسئله بهنگام عمل کند. نماینده باید آگاه بر همه مسائلی باشد که با امور نمایندگی ارتباط دارد. نماینده بی بصیرت نمی تواند به وظایف خود به خوبی عمل کند.
9- کارآمد باشند. مجلس شورای اسلامی باید کارآمد، پیش برنده انقلاب و کشور باشد. نماینده باید در امری از امور نمایندگی دارای تخصص، توانمندی و تجربه باشد.
10- مرعوب دشمن نباشند. مجلس شورای اسلامی نباید مرعوب دشمنان و در برابر تهدیدات آنان متزلزل شود. نماینده باید همانند مرحوم مدرس شجاع و نترس باشد و هیچ گاه مرعوب دشمن نشود.
اگر تلاش شود و با بررسی و شناخت از میان کاندیداها، افرادی را با ویژگی های ذکر شده انتخاب کنیم، به طور قطع به تکلیف خود در انتخاب اصلح عمل کرده ایم. البته لازم به ذکر است که باید با
نگاهی واقع بینانه، از میان افراد با ویژگی های مورد اشاره به کسانی رأی دهیم که از مقبولیت برخوردار بوده و امکان رأی آوری نیز داشته باشند.

 



نوشته شده در سه شنبه 90/12/9ساعت 10:34 عصر توسط رز سفید نظرات ( ) |

برگی از دفتر خاطراتم با کاروان راهیان نور......

 

 

وقتی سوار میشد کلی میوه و آجیل توی یک ساک بار زد بچه ها به شوخی میگفتن : چیه حاج خانوم هرچی سر سفره عیدتون بوده جمع کردی آوردی؟ میخوای تنهایی بخوری یا شریکی؟اگه تعارف کنی خودمون هستیم در خدمتت!!و.................... از این حرفها.و حاج خانوم با لبخند میگفت قابل شما رو نداره چشم راه طولانیه گرسنه تون میشه من تعارف نمیکنم خودتون بر دارین .......راست میگفت راه طولانیه شمال تا جنوب باعث گرسنگی بچه ها میشد خوراکیهای خودشون که تموم میشد میومدن سراغ ساک بزرگ حاج خانوم...من در فکر بودم چرا خوراکیهای توی ساک تموم نمیشه؟؟؟.....

بالاخره رسیدیم خرمشهر و توی یکی از حسینیه های کنار مسجد جامع معروف خرمشهر اسکان داده شدیم ... صبح روز سوم سفر به اروند کنار رفتیم جاییکه وصف ناشدنی بود عبور از توی نیزار و گذشتن از پل معلق و رسیدن به یادمان شهدای کنار رود اروند و سوار شدن به کشتی و دور زدن روی آبهاییکه خونها در خودش داشت و روایتها.......

وقتی برای ناهار برگشتیم خرمشهر بعد از ناهار دیدیم حاج خانوم ساک معروفشو باز کرده و یه گوشه نشسته داره خوراکیها رو توی نایلونهای کوچیک بسته بندی میکنه من طاقت نیاوردم از کنجکاوی رفتم پیشش و گفتم حاج خانوم چیکار میکنی؟کمک نمیخوای؟خندید و گفت :آره بیا شاید تو هم اجرتو از شهدا گرفتی.نشستم و همونطور که بهش کمک میکردم گفتم :خب اینهارو میخوای چیکار کنی؟بدی به بچه ها؟خندید و گفت:نه بچه ها همه سهمشونو خوردن اینها حق کسای دیگه ست!تا من بگم کی؟گفت :بذار بموقعش میبینی ...

بعداز ظهر به طرف شلمچه راهی شدیم من هنوز توی این فکر بودم که بسته هارو میخواییم به کی بدیم؟تو دلم داشتم میگفتم حتما حاج خانوم میخواد ببره بین زائران دیگه پخش کنه...که دیدم حاج خانوم رفت جلو به راننده یه چیزی گفت و برگشت بعد منو مسئول کاروان رو صدا زد گفت :بیایید کمک کنین این بسته هارو از پنجرها بدین دست سربازها!!تازه دوزاریم افتاد که میخواد چیکار کنه!

اونهاییکه رفتن شلمچه میدونن که از خرمشهر که بیرون میری تا رسیدن به یادمان شلمچه چندین پاسگاه نظامی وجود داره که برادران عزیزمان از جای جای ایران اونجا مشغول گذراندن خدمت وظیفه و پاسداری از مرزهای کشورمون هستن. حاج خانوم چندین ساله هروقت عید میاد جنوب بخاطر اینکه این سربازها هم از خوارکی های عید بی نصیب نمونن و دلشون به سفره عیدی خونه هاشون نباشه این بسته هارو که توش میوه وآجیل و شیرینی های خونگی هست درست میکنه و میده به سرباز ها ،میگفت: اونها هم کم از رزمنده های موقع جنگ ندارن ،الان مادرهاشون از عید چیزی نمیفهمن چون جای پسرهاشون کنارشون خالیه دلشون اینجاست ،میگفت:نذر میکنم واصه رفع گرفتاریهای همه اونهاییکه التماس دعا میگن و از شهدا حاجتمو میگیرم ...

راننده جلوی هر پاسگاه که میرسید یه نیش ترمزی میزد و ما به سرعت بسته های 15 تایی از خوراکیهارو میدادیم دست دژبانهاییکه جلوی پاسگاه ایستاده بودند نمیدونین چه برقی توی چشمهاشون دیده میشد و قتی میگفتیم: خسته نباشین بفرمایین اینم عیدی شما ...بعضی هاشون اول تعجب میکردن و براشون این کار جالب بود و میگفتن :همش ما به زائرین میگیم خوش اومدین یا بروشورهای تبلیغاتی میدیم و حالا شما مارو غافلگیر کردین !حاج خانوم در جواب همه اونها میگفت :برادرها التماس دعا......

یکی از بچه ها به شوخی گفت:اینم از مرام شمالیهاست دیگه اینجام مهمون نوازیشونو دارن!!...همه از کار حاج خانوم خوششون اومد منو چند نفر دیگه تصمیم گرفتیم راه ایشونو دنبال کنیم ما هم توی این کار خیر عقب نمونیم خدارو چه دیدی شاید شهدا نظری لطفی به ما بندازند انشاالله.........


نوشته شده در سه شنبه 90/12/9ساعت 3:22 عصر توسط رز سفید نظرات ( ) |

خاطرات من با کاروان راهیان نور......


آخرین نفری بود که به کاروان ملحق شد 18 ساله ودختر شاد و سرزنده ای بود خودش تعریف میکرد توی مزارع مردم کارگری میکنه تمام پولی که توی 3ماهه زمستون از میوه چینی توی باغها جمع کرده بود نصفشو واصه خرجی عید داده به پدرش کمکش بشه تو این دم عیدی با بقیه پولش میخواست ببره واصه خودش دستبند بخره تا پس انداز بشه واصه خریدن جهیزیه اش انشاالله اما... میگفت بسیجی نیستم و زیاد اهل شرکت در این برنامه ها هم نیستم چون بیشتر وقتم سر مزارع و سوله های بسته بندی مرکبات میگذره... اما هراز گاهی که فرصت میکرد توی مراسمهای مذهبی مسجد شرکت میکرد ...2 روز مونده به حرکت کاروان خواب دیده خوابشو تعریف نکرد اما معلوم بود که چطور هواییش کرده که بیشتر پول خرید دستبندشو داده بود هزینه سفر راهیان نور میگفت :به هر کی زنگ میزدم میگفتن جا نداریم اسامی رفته سپاه حکم گرفتیم و همه رو بیمه کردیم نمیتونیم ببریمت چون بسیجی نیستی و......خلاصه هزار بهانه دیگه .میگفت دلم خیلی شکست  رفتم سر خاک یکی از شهیدای محلمون کلی گریه کردم و برگشتم خونه غروب که شد خانوم قاسم زاده فرمانده پایگاه محلمون زنگ زد گفت :شنیدم دوست داری بیای جنوب؟گفتم :آره خیلی ولی ...گفت :شهدا طلبیدنت فردا اول وقت مدارکتو برسون به من یکی از بچه ها فامیلش فوت کرده نمیتونه بیاد جاتو باهاش عوض میکنم .........خلاصه الهام جون به لطف شهدا خودشو به ما رسوند و شد نمک کاروان ما بچه ها هم اسمشو گذاشتن دقیقه نودی!!اما هیچکس نفهمید راز خواب الهام چی بود چون موقع برگشت خیلی ساکت شده بود و تو حال خودش بود .....انشاالله که حاجت روا شده باشه.....


نوشته شده در شنبه 90/12/6ساعت 7:43 عصر توسط رز سفید نظرات ( ) |

گرامیداشت سالروز شهادت شهید جاوید الاثر محمد مهدی محمودی

میگن وقتی با بابا رفت جنگ من 5ماهه بودم و پسرش تازه چاردست و پا میرفت. زمان رفتن تا جاوید الاثر شدنش به چند ماه نکشید اونقدر سریع اتفاق افتاد که هیچکس باور نکرد.هنوزم کسی تاریخ دقیقه پرکشیدنش رو بیاد نداره .پسرش هیچ خاطره مشترکی از پدر بیاد نداره که واصه تنهایی هاش تسکین خاطر باشه و بخاطر همین لابلای خاطرات دوستان و آشناییان دنبال تصویر واضحی از پدر میگرده تصویری که همه حکایت از طبع شوخ و روحیه شاد و سرزنده اون داره ....بابام و عمو مهدی دو دوست جدانشدنی بودن همه میگن اونها از بچگی دوستای خوبی بودن تا سربازی و ازدواج وآخرشم جنگ که شد نقطه جداییشون...بابا هروقت یاد اون روز آخر میفته بغض میکنه اما غرور مردانش نمیذاره اشکش جاری بشه میدونم تو دلش حتما خودشو سرزنش میکنه چرا دلتنگیش باعث شد یک هفته زودتر بیاد مرخصی اگه بامرخصی اونم موافقت نمیشد و مثل عمو مهدی میموند تو منطقه شاید الان اون جای عمو آسمونی شده بود یا لحظه شهادتش کنارش بود یا   اینکه لااقل میتونست نشونی از پیکر بینشانش داشته باشه....یا شایدم حسرت اینو میخوره چرا با اینهمه خاطره هیچ وقت عکسی دونفره از هم نگرفتن ...همسنگراش گفتن اونو دیدن که رفته تو سنگر کمین وسط محاصره تانکهای عراقی و صدای انفجار تانک عراقی رو هم شنیدن اما کسی برگشتنشو ندید اثری هم از پیکرش پیدا نشد الان نزدیک 32 ساله ....32 سال چشم انتظاری خیلی سخته...بابا بعد اون سال که جنگ هم تموم شد دیگه هیچ وقت نرفت منطقه شاید دلشو نداشت محل شهادت دوستشو ببینه نمیدونم ....اما از وقتی که من توی این 2سال با کاروان راهیان نور رفتم کلی براش از تنگه چزابه عکس و فیلم گرفتم و اونم با علاقه میشینه و خاطراتشو تعریف میکنه و بهم توضیح میده اونجا قبلا چه شکلی بوده... حالا امسال ابراز علاقه کرده که با ما بیاد جنوب خیلی خوشحالم اگه خدا بخواد و همه چیز جور بشه امسال در کنار پدر روایت جدیدی از روزهای حماسه و دلیری رو خواهم شنید و تصویر زیباتری از عمو مهدی و همه همسنگرای آسمونیش رو بچشم خواهم دید .....انشاالله و تعالی


نوشته شده در جمعه 90/12/5ساعت 9:33 عصر توسط رز سفید نظرات ( ) |

"منصوره کرمی" به خبرنگار  ایرنا گفت: شرکت فعال در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی به دلیل شرایط حساس کنونی کشور از اهمیت بالایی برخوردار است.

همسر شهید علی محمدی در ادامه ترور دانشمندان ایرانی به دست استکبار جهانی و عوامل رژیم صهیونیستی را یادآور شد و افزود: به فضل الهی، جوانان ما با تبعیت از ولی امر خود همواره در راه سازندگی کشور گام های موثری برداشته اند که پیشرفت های اخیر آنها در مسائل هسته ای از این نمونه می باشد.

وی با اشاره به خلق حماسه میلیونی مردم در راهپیمایی 22 بهمن اظهار داشت: مردم شجاع و شهید پرور با حضور دشمن شکن خود در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی باری دیگر باعث تثبیت انقلاب اسلامی شده واجازه نمی دهند که بیگانگان در امور کشور دخالت کنند.

همسر شهید علی محمدی افزود: به عنوان همسر شهید به همه هموطنان توصیه می کنم در انتخابات شرکت کرده وبا حضور خود در انتخابات به دشمنان بفمانند که ملت ایران با گذشت 33 سال از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی همچنان بر مواضع خود در مقابل عدم دخالت دیگران در امور میهن اسلامی خود پافشاری می کنند و حتی لحظه ای از آرمان های امام راحل (ره) و حمایت بی دریغ خود از رهبر عزیزشان عقب نشینی نمی کنند.

** اعتقاد راسخ شهید به شرکت در انتخابات

همسر شهید علی محمدی با بیان این که این شهید عرصه علم و فناوری کشور به شرکت در همه عرصه های سیاسی اجتماعی کشور اعتقاد راسخ داشت، گفت: شهید علی محمدی معتقد بود که سرنوشت هرملتی توسط خودشان تعیین می شود، بنابراین همواره توصیه می کرد در انتخابات حضوری فعال داشته باشیم.


منبع: خبرگزاری ایرنا


نوشته شده در سه شنبه 90/12/2ساعت 8:54 عصر توسط رز سفید نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت