سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سردار بی سنگر

 

ورق میزنم آلبوم کودکی ام را که پراز شور و شعف و شادی ست ...خاطرات درخت گردو ،باغ پدربزرگ ، کالسکه صورتی وخاله بازیهای کودکانه ام وشوقی که مرا در 6سالگی به مدرسه کشاند شوق یادگیری آنقدر در من موج میزد که یکسال زودتر از دوستانم دست در دست خواهربزرگترم راهی کلاس درس شدم چه روزهای زیبایی بود دوستان جدید فضای جدید کتاب و دفتر و مدادهای رنگی شوق یادگیری الفبا و نوشتن اسم خودم روی همه چیزهایی که متعلق به خودم بود تا مالکیت خودم را اعلام کرده باشم حتی عروسک پشمی ام ....و یادش بخیر معلم کلاس اول خانم رضایی با آن لبخند همیشگی اش و چهره سبزه و آفتاب سوخته اش که هنوز در ذهن چون روز اول شفاف و ماندگارست و تلاشهای او از ذهن فعال من دخترکی باهوش و شاگردی نمونه در شهر ساخت هرکجا هست امیدوارم سلامت باشه ... خانم ناظم مهربون ما هم خانم کاوه بود جدا از مهرمادری که به همه بچه ها داشت اونقدر شباهت فیزیکی به مامان جون بنده داشت که همیشه مامانم رو خانواده های شاگردهای مدرسه مون در کوچه و خیابون با خانم ناظم اشتباه میگرفتند و این سوژه البته باعث سواستفاده بنده که نشد باعث شد توی مدرسه هم از خانم ناظم مثل مامانجونم حسابی حساب ببرم ...معلم پرورشی خانم البرزی هم یادش بخیر که با جدیت تمام احکام را با جزییات تمام و سختگیری آموزش دادند آنقدر که ساعات برگزاری نماز جماعت که آن روزها با امام جماعت روحانی محله در نمازخانه بزرگ مدرسه برگزار میشد شلوغ و باشکوه هرروزه برگزار میشد وگاهی جا برای بعضیها در صفها نبود ...و یادش خیر صفهای اول صبح و ورزش های صبحگاهی که آن روزها اجباری بود ولی برای پراندن خواب از سر بعضیها عالی بود ...یادش بخیر مبصر کلاس شدنها و نوشتن بد و خوب روی تخته سیاه و ضربدر زدنها یادش بخیر جشن های دهه فجر و مسابقات بهترین تزیین کلاس و سرودهای انقلابی و یادش بخیر هفته معلم که یک هفته کلاس پر میشد از بوی گلهایی که بچه ها از باغچه های خونه هاشون میاوردند و کادوها رنگارنگ  .... امروز که دلم هوای اون قدیما رو کرد یه سر به مدرسه ابتدایی ام زدم اما دیگر نه خبری از اون ساختمان طویل قدیمی و نمازخانه زیبایش بود نه اون میله آهنی بارفیکس و بوفه خانه سرایداری و نه اون میله برافراشته با پرچم ایرانش که هر صبح با صدای سرود ملی برافراشته اش میکردیم امروز که ساختمان جدید را دیدم دلم خیلی بیشتر گرفت خیلی .......یادش بخیر مدرسه پروین و همکلاسی ها و معلمانش امیدوارم هرجای ایران هستند سالم و خوشبخت باشند و به آرزوهای خوبشون رسیده باشند ....ورق های آلبومم به جوانی رسیده اند جوانی امروزم که آن هم روزی مثل کودکی خاطره خواهند شد.......

 


نوشته شده در پنج شنبه 96/2/14ساعت 12:27 صبح توسط رز سفید نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت